در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش«وخداوند درون یک مرد دوقلب قرار نداد»

نگاهی به نمایش«وخداوند درون یک مرد دوقلب قرار نداد»

این نمایش ، یک نمایش منسجم و روان و سلیس است که با کارگردانی یک دانش آموخته تئاتر و با بازی بازیگران خوبش توفیق خوبی کسب می‌کند.

محمد سیمزاری؛  هنگام نقد یک اثر که شایستگی نقد را دارد باید به قالب، فرم و محتوای کار توجه کرد، نمایشِ "و خداوند درون یک مرد دو قلب قرار نداد" نوشته و کار نویسنده و کارگردان جوان و مستعد شهرمان اکبر صادقی است که با بازی بسیار خوب بازیگرانش روی صحنه رفت و مورد استقبال قرار گرفت این نمایش یک نوشته منسجم دارد که با کارگردانی خوب و بازی‌های روان توانست رضایت عامه مردم و رضایت نسبی خواص را متوجه خود کند لیکن آنچه که در نگاه اول به لحاظ محتوایی به عنوان یک ناسره به چشم می‌خورد درگیر شدن ذهن مخاطب با این سوال است: این نمایش که کاملا واقع گرایانه نوشته شده یک نگاه دینی دارد یا یک نگاه روشنفکرانه منفک از اعتقادات دینی و مذهبی؟ 

نام نمایش از آیه چهار سوره احزاب گرفته شده است در حالیکه این آیه هیچ ارتباطی با موضوع نمایش ندارد و بین این آیه و محتوای نمایش، یک اشتراک لفظی وجود دارد آیه مذکور در پی یک اتفاق نازل شده است و آن هم اینکه تعدادی از مشرکان و بت پرستان و کفار به پیامبر اکرم ( ص) گفتند: نه ما به دین تو کار داشته باشیم نه تو بت‌های ما را انکار کن ... و البته عده‌ای از منافقان هم که بین صفوف مسلمانان بودند این مطلب به ظاهر خوب را تایید کردند و پیامبر را تحت  فشار قرار دادند که آن را بپذیرد ولی این آیه نازل شد که همه بدانند کسی نمی‌تواند شرک و توحید را توامان در دل داشته باشد( البته وارد این بحث نمی‌شویم که قلب در بسیاری از آیات قرآن به معنایی که ما در ادبیات از آن استفاده می کنیم نیست ،قلب ادراک انسانی است که نمی‌تواند هم زمان دو اعتقاد متضاد و یا متباین داشته باشد ) یعنی این آیه ربطی به عشق یا ازدواج ندارد هر چند که در ادامه آیه، خداوند متعال مردم را از یک نوع طلاق که آن زمان مخصوصا بین یهودیان متداول بوده نهی فرموده و آن هم اینکه معمولا وقتی مردی بر زنش خشم می‌گرفت با گفتن : "تو برای من مثل مادرم هستی " تا ابد او را بر خود حرام می‌کرد.

ادامه این بحث در یک نقد هنری جایگاهی ندارد لذا اگر به اصل مطلب برگردیم باید اذعان کنیم که نمایش مورد نظر به لحاظ محتوا بین نگاهی فمنیستی و نگاه دینی آواره مانده است، نگارنده اگر نمایش را یک نمایش با محتوای متباین با دین می‌‌یافت قطعا این نقد را عنوان نمی‌کرد ولی بحث بلاتکلیفی نمایش بین دو دیدگاه متفاوت است

شخصیت اصلی داستان بد است اما از طرفی انسانی دینی است تا جائیکه معتقد است اگر به قرآن قسم بخورد کل زندگی‌اش نابود می‌شود و نیز همسر دوم این مرد در جایی از نمایش به آیه چهار سوره احزاب استناد می‌کند و حتی ماجرای توضیح المسائل هم به میان کشیده می‌شود حال آنکه دروغگویی مرد برای اثبات آنتی‌پاتیک بودن مرد کافی است.

درست است که این نوع دین بزک کرده و دلبخواهی در میان مردم متداول است و آوردن آن در نمایشی رئال مُجاز است اما بحث اصلی اینجاست که خود نویسنده هم گویا برداشت درستی از آیه مذکور ندارد. باز تکرار می‌کنم اگر نمایش یک فیگور دین‌ستیزانه و فقه‌گریزانه (مانند برخی از نحله های فمنیسم) به خود می‌گرفت این نقد پیش نمی‌آمد صحبت اینجاست که نمایش ادعای دین و خدا دارد و در حقیقت با کلام خود خدا قصد نقض قانون وضع شده، توسط خدا را دارد و این یعنی یک سوء تفاهم محتوایی.

البته نوشته محاسن زیادی هم دارد از جمله اینکه طوری دیالوگ‌ها جا افتاده و روان نوشته شده که به گروه اجرایی کمک می‌کند تا بی‌آنکه کاراکتر‌ها را از صحنه خارج کند، صحنه‌های متعدد را به نمایش بگذارد، طوریکه حتی اگر کارگردان دیگری هم می‌خواست این نمایش را اجرا نماید شیوه اجرایی مشخصی را در دست داشت، یعنی نویسنده علاوه بر انجام وظیفه خود کار را برای کارگردان نیز تسهیل کرده است.

به لحاظ اجرایی، بازیگران، که خود نویسنده و کارگردان هم جزو آنهاست علی‌رغم بازی خوب و روان در انتقال حس درونی توفیق صددرصد ندارند ( البته ممکن است که این مشکل در پلاتو‌های کوچک مرتفع گردد) گاهی دیالوگ بازیگران و مخصوصا حس‌هایشان برای ردیف دوم نیز در  سالنی به بزرگی فدک، منتقل نمی‌شود.

البته این مطلب  به معنای نقدی بر ضعف بازی‌ها نیست بلکه کارگردان بیش از اینرا نخواسته و گویا کارگردان در بازی‌گیری مانند یک کار تلویزیونی عمل کرده است و شاید هم در نظر وی ایجاب کارش این بوده، اما هر چه باشد نتیجه، عدم انتقال دقیق احساس‌ها به مخاطب است هر چند که بازی خود آقای صادقی و بازیگران خانم در حد عالی به چشم می‌خورد

طراحی حرکت‌های خوب و غیر تکراری، ضرباهنگ مناسب اجرا  از محاسن دیگر کار است لیکن پایان نمایش هم دچار مشکل دیگریست و آن هم اینکه دو همسر شخصیت اصلی نمایش وقتی دست روی شکمهای همدیگر می‌گذارند و در درون خود به باخت بزرگی فکر می‌کنند که راه برگشت ندارد چگونه کشته می‌شوند؟ آیا با سمّی که همسر اول مرد قبل از شنیدن حرفهای همسر دوم در آب میوه‌ها ریخته بود؟ 

اگر چنین باشد شخصیت همسر اول در اوج معصومیت زیر سوال می‌رود چون انتظاری که از او در ذهن تماشاگر ایجاد شده نهایتاً اجازه می‌دهد که به مرگ خود و فرزند درون شکمش رضایت دهد نه به مرگ چهار نفر و زدن ضربه‌ای هولناک به مردی که عاشقانه با او ازدواج کرده بود، به نظر می‌رسد که پایان مناسب می‌توانست به گونه ای باشد که دو زن، هر کدام بخواهند خود را از صحنه خارج کنند و میدان عشق را به دیگری بسپارند و البته این انتظار بخاطر معرفی شخصیتی است که خود نویسنده به ما داده است.

در مجموع باید گفت که این نمایش ، یک نمایش منسجم و روان و سلیس است که با کارگردانی یک دانش آموخته تئاتر و با بازی بازیگران خوبش توفیق خوبی کسب می‌کند برای این گروه نمایشی موفقیت روزافزون و درخشش بیش از پیش آرزو می‌کنم .