در حال بارگذاری ...
نقدی کوتاه بر نمایش «فخرالزمان»

یک نمایش خوب و نفس گیر

نوشته عادل نیا زیباتر از آن است که به این زودی اجرای آن از اذهانمان پاک شود. خصوصا" که اجرایش نیز کم از نوشته اش نبود. بازی تحسین برانگیز بازیگران که در شیوه بازی در بازی توانستند فاصله ها را به دقت و ظرافت حفظ کنند و حس های متنوع را به خوبی به نمایش گذارند.

تئاتر اردبیل،علی حسن زاده؛ وقتی با یک نمایش پیچیده و چند لایه درگیرید، ممکن است موضوعات متعددی از آن استنباط کنید که اغلب خواسته نویسنده است و گاه شاید ناخودآگاه نویسنده درگیر آن بوده و حتی گاه ممکن است هیچ ربطی به خودآگاه یا ناخود آگاه او نداشته باشد. در اینگونه آثار می توان از سرگرمی صرف تا فلسفه های پیچیده و از روان شناسی و جامعه شناسی تا هستی شناسی و جهان بینی را ردیابی کرد، بی آنکه یقین داشته باشید خواسته نویسنده همان بوده است. این هنر نویسنده، مخاطب را چنان درگیر ذهن خویش می کند که تا خاطره تماشای نمایش باقی است، کنکاش ذهنیش نیز دوام می یابد. در این میان پیش فرض های هر کسی عامل سوگیری و سوق دهی ذهنش می شود تا رگه ای از مقوله ای را در نمایش یافته چون و چرای آن را خود ببافد. گویی که نمایش پس از پایان آن در صحنه، در ذهن مخاطب آغازی دوباره داشته و مدت ها بیش از آنکه در صحنه بوده، در اندیشه او جاری می شود. و این سحری بود که فخرالزمان با من مخاطب کرد.
اتاق ورونیکای ایرا لوین را نخوانده و ندیده ام، اما پس از تماشای فخرالزمان مشتاق یافتن آن شدم و گذری بر آن اثر پر کشش کردم تا نحوه تعامل عادل نیا با ایرا لوین را دریابم. در نگاه اولیه پنداشتم که حتی اگر عادل نیا آداپته ای از اتاق ورونیکا را هم ارائه کرده باشد، کاری کرده است کارستان که البته کارزاری بسی بیشتر از یک ادابته یا اقتباسی صرف گشوده و به سرانجامی سرافرازانه رسیده است.
در اتاق ورونیکا، ورونیکا دچار  عقده های روانی متعددی من جمله عقده های برخواسته از انحرافات جنسی است و همین عامل بروز جنایت هایی است که پی در پی انجام می دهد. از قتل خواهر خود تا به بازی کشاندن سوزان، بازیگر ساده دل و قتل او.  نمایش عواقب روابط افسار گسیخته جنسی یکی از بارزترین نمودهایی است که می توان از نمایش اتاق ورونیکا استنباط کرد. ورونیکا قاتلی که برای تسکین آلام روحی خود، کسی مثل خود را می یابد و او را در شرایط گذشته خویش قرار می دهد و سپس با مجازات او می کوشد روان خود را آسوده سازد و این  سایکودرام واره ای است که بسیاری از جنایت کاران سادیستی به آن روی می آورند و آن وقت فاجعه پشت فاجعه ای دیگر جامعه را فرا می گیرد. هر چه جامعه آلوده تر، فاجعه بیشتر و گسترده تر.
در نمایش عادل نیا، اگر چه به خاطر فرهنگ ایرانی چه در امروز و چه در عصر حوادث قصه نمی شود و نمی شد که به صراحت ورونیکا از روابط افسارگسیخته صحبت نمود، اما با ظرافت باورپذیری به آن اشاره شده و مخاطب که اغلب ذهنیتی مهیای سوگیری به آن سمت را هم دارد، در می یابد که اینجا نیز سخن از چنین بی بندو باری فاجعه آفرینی است.
نوشین دختری که کمتر از یکی دو هفته است با پسری آشنا شده، با او به باغی مانده از پستوی تاریخ می رود. رفتنی بی بازگشت که هرگز به مخیله اش نیز نمی رسید. او می رود و در قالب فخرالزمانی فرو می شود که در عصر قاجار پرده های عرف و شرع و عفت را بی مهابا دریده بود و این پرده  دریدن او را به دریده ای درنده تبدیل کرده است که تنها با کشتن تسکین می یابد، آن هم برای مدتی محدود.
پیش فرض دیگری لایه دیگری از نمایش را برایم می گشاید و آن بحران هویتی است که من باور دارم جامعه امروز ما را به سوی فاجعه بزرگتر و خون بارتری می برد، بحران هویت. بحران کیستی افرادی که برای  دلخوشی(همانند نوشین) یا مزدوری(همانند اعلم) و یا انکار گذشته نکبت بار خویش همانند حسام و فخرالدوله، مدام جلد عوض می کنند و می کوشند در قالب کسی دیگر به جست و جوی خویشتنی بپردازند که هرگز با هستی واقعی آنها سازگار نیست. بحران فاجعه باری که امروزه از پانگرایی و آریانازی تا مانقورت سازی و قورد بازی دامان جامعه ما را گرفته است و امروز و فرداست که به سان سیلی ریزش کند و هرآنچه هست و نیست را نیست و نابود سازد. نوشین فخرالزمان می شود؛ فخرالزمان، ملکه؛حسام بهادر؛ بهادر، محمد علی و اعلم چه و چه ... و  هیچکدام آنچه را که در پی آن هستند، نمی یابند. نوشته عادل نیا زیباتر از آن است که به این زودی اجرای آن از اذهانمان پاک شود. خصوصا" که اجرایش نیز کم از نوشته اش نبود. بازی تحسین برانگیز بازیگران که در شیوه بازی در بازی توانستند فاصله ها را به دقت و ظرافت حفظ کنند و حس های متنوع را به خوبی به نمایش گذارند. از هنرمند استخوان شکسته ای چون استاد ملکی گرفته تا بانوان نو ظهور در سپهر تئاتر شهرمان و فرشاد جعفر زاده که پیوسته رو به تعالی است. استفاده حداقلی اما به جا از موسیقی، میزانسن های طبیعی، ریتم شتاب گیرنده و نور و دکور که همه دست در دست هم داده بودند تا شاهد یک نمایش خوب و نفس گیر باشیم.  هر چند برخی نقدهای کوچک مثل استفاده نکردن از تخت خواب موجود در صحنه، بسنده کردن به ارائه اطلاعاتی اندک از مشروطه، ریتم کسل کننده آغاز نمایش و... نیز وارد است، اما این اندک را می توان به بهای زیبایی های بسیار اثر، ندیده انگاشت. 




نظرات کاربران