در حال بارگذاری ...
...

به بهانه بیست و دومین سالمرگ هنرمند نامی تئاتر اردبیل:

خود یگانه‌ای به نام داود جلایی

به بهانه بیست و دومین سالمرگ هنرمند نامی تئاتر اردبیل:

خود یگانه‌ای به نام داود جلایی

انتشار یک آدم در چهره های بیشمار و متفاوتی از خود یگانه اش را به نمایش می گذارد .خود یگانه ای به نام داود جلایی.

ایران تئاتر، اردبیل، ابراهیم عادل نیا: این عکس کار هر عزیزی است خیلی عکس خوب و  مهمی است از این نظر که انتشار یک آدم در چهره های بیشمار و متفاوتی از خود یگانه اش را به نمایش می گذارد .خود یگانه ای به نام داود جلایی.
برای این  اسم و درباره این اسم خیلی می شود نوشت، چرا که  جلائی بسیار بود با آدم های بسیاری که درونش بود، با چهره ها، میمیک ها و فیگورهای متفاوتی از یک آدم که همه جا بود و هیچ جا بند نبود.
وجود گرم اش آنقدر فضای تئاتر و هنر را برای شهری بن بست و سرد پر کرده بود که فقدانش سیاه چاله ای شد که هرگز پر نشد با هیچ چیز و هیچ کس.
جلایی مدیر بود، بازیگر بود، کارگردان بود، سرپرست گروه بود، لیدر بود، پدر بود، رییس بود، مرئوس بود، پیشرو بود، پایه گذاربود اما مهم از همه اینها بی منت بود و انسان. انسان به معنی واقعی کلمه اش. از آنها که نایابند و به ندرت در هر نسلی می شود پیدایشان کرد.
برای نسل من که آویزان رویاها و دلخوشی های آمده و نیامده سالهای دهه هفتاد بود، تئاتر با جلائی  بود که اهمیت داشت چرا که با او بود که می شد اهمیت یک اتفاق هنری را برای هر کس و ناکسی توضیح داد و توجیه کرد. خنده ها و دلگرمی ها ورهبری کاریزماتیک این آدم بود که تئاتر را به چیزی بدل می کرد که انگار گمشده سالها پیش نسل ما بود. این درست که  تئاتر از اولش هم نان نداشت اما حضور جلائی  بود که تئاتر را به شرابی هزار ساله مبدل می کرد که هر جرعه اش می توانست هر کسی را ماه ها و سالها مست کند.
معرکه در معرکه او بود که  با دلبری های فرهاد طوفان و غفور ملکی و خیلی های دیگر، من و چند تن از هم نسلی های من را متقاعد کرد که تئاتر  شاید می تواند همان رویایی باشد که سالها به دنبالش بودیم. ایستادن ها و خون دلخوردن های او بود که چراغ کم سوی تئاتر را در تلاطم ها و یکسو نگری های دهه شصت روشن نگه داشت و معاصر کرد.
دویدن ها و نخوابیدن های او بود که  مستقیم و غیر مستقیم نسلی از تاتری های خوب و درخشان را تربیت کرد تا سالهای سال تئاتر این شهر بیمه کند و صدای این شهر را به اقصا نقاط این سرزمین برساند. برای نسل امروز که تصوری از دهه هفتاد و هشتاد ندارد می نویسم، هم نسلی های من و پیش از من که تا به امروز روی صحنه بودیم و هستیم از مکتوم داود جلایی بیرون آمده ایم.
تا وقتی صحنه هست و خواهد بود نام جلائی را فراموش نخواهد کرد چرا که همیشه وام دار اوست ....