برای محمدحسین اجارودی که قرار نبود به این زودیها برود!
چه خدمت از این بهتر که خلقی را بخندانی !
ایران تئاتر،اردبیل_ حمید رستمی:"محمدحسین" دارای "آن" بازیگری بود و یک کمدین درجه اول که نه قدر دید و نه بر صدر نشست و این دنیا یک زندگی خوب و راحت به او مدیون ماند.
ستاره بودن نه زمان میشناسد نه مکان،نه وجاهت منظر میخواهد و نه بالا بلندی،اگر «آن» مورد نیاز برای محبوب القلوب شدن را داشته باشی در میانسالی و با قد و قواره متوسط هم میشود سوگلی یک شهر - گرمی- شد تا جایی که ملت برای تکیه کلام هایت بمیرند و با دیالوگهای عموما بداههات زندگی کنند. «محمدحسین» دارای «آن» بازیگری بود و یک کمدین درجه اول که نه قدر دید و نه بر صدر نشست و این دنیا یک زندگی خوب و راحت به او مدیون ماند. انگار جامه مرگ برایش گشاد بود و وقتی که میدیدیاش چنان سر حال و خوش خنده بود که انگار سر آن ندارد که جان به عزرائیل دهد و همیشه فکر میکردم فرشته مرگ که به سراغش بیاید با دو سه تا تیکه ناب میخنداندش و همه چیز تمام میشود ولی حیف که نشد و انگار دیگر زور طنز گفتن هم نداشته در دم آخر!
در دوران بی جوازی ویدئو و کفر مطلق محسوب شدنش،نیاز چندانی به دار و درفش و بگیر و ببند و اسلحه و سرباز نبود و خانوادههای مذهبی در خط مقدم مبارزه با این دستگاه منحوس و مبتذل قرار داشته و شدیدتر از هر مرجع قانونی با آن برخورد کرده و ورود هرگونه وسیلهای که حرف اولش «وی» باشد را ممنوع کرده بودند. اما نوار وی اچ اس کم کیفیت و رنگ و رو رفتهای در سطح شهر دست به دست میشد که حاوی یکسری نمایش طنز آمیز تولید همشهریان بود ومی توانست حرمت هر عمل ممنوعه یی را بشکند و کار را به جایی برساند که با خیال راحت مقابلش بنشینی و به اتفاق خانواده با یک مشت تخمه شور و چای،ساعتی به ریش دنیا بخندی و دم بر نیاوری. «محمدحسین اجارودی» محصول این دوران بود و ستاره بی چون و چرایش.
در روزگار کمیاب بودن دلخوشیهای ملت،مرحوم فیروز داودی،گروهی از همسن و سالان خود گردآورده بود و در سالن مدرسه ابتدایی خواجه نصیر و بعدها در سالن نمایش فرمانداری نمایشهای اخلاق مدارانه طنز امیز نوشته و کارگردانی میکرد که ستاره درخشان بی چون و چرایش محمدحسین اجارودی بود او با آمیزه یی از اکبر عبدی و علی آقا اقایف(بازیگر نقش مشدی عباد)تیپهای دلنشینی خلق میکرد که فقط خودش میتوانست آنها را جان بخشیده و از جماعت خنده بگیرد.
نمایش «کندیمیز» یکی از آخرین نمایشهای این گروه بود که در نخستین جشنواره استانی اردبیل هم شرکت کرد و زوج هنری شمس الدین باوقار و محمد حسین در روی صحنه غوغا میکردند و بعدها سالهای سال نوار نمایشهایشان در خانههای مردم دست به دست میشد و دیالوگهایشان به فرهنگ شفاهی شهر راه یافته بود.
بعدها که برای شبکه سبلان آیتمهای طنز کار میکردیم و تیم سه نفره مان به همراه بابک فاتحی و عباس جاهد علاوه بر نمایشنامههای جدی که برای شرکت در جشنوارههای تاتر تولید میشد برای جذب مخاطب عام از طنز هم غافل نمیشدیم که از محمد حسین هم دعوت به همکاری کردیم و او بدون ذره یی غرور ناشی از سابقه بیشتر به ما پیوست و جوری ترکیبمان کامل شد که انگار از ابتدا با هم بودهایم و آن فاصله سنی ده ساله هم اصلا به چشم نیامد و چندین سال برای برنامه محبوب آن سالهای جنگ آدینه نمایشهای طنز تولید کردیم! محمد حسین از آن جنس بازیگران بود که ناخودآگاه مورد علاقه دوربین قرار میگرفت و حضورش برای مخاطب با کمترین میزان از انرژی پذیرفتنی مینمود و راحتی خاصش جلوی دوربین کمک میکرد هر تیپی را با ملاحت خاص خویش اجرا نموده و آن را چندین برابر بامزهتر کند که گاهی پشت صحنه و کاتها و خنده هایمان بدلیل بداهه پردازی هایش از خود نمایش بامزهتر در میآمد.
در این چند روز شنیدن این همه خبر بد برای خودش رکورد محسوب می شود آنقدر عزا روی سرمان ریخته که فرصت گریه و زاری نداریم و در دو سه روز از دست دادن احمد عطایی و محمد حسین اجارودی تحملش از دست این قلبهای قلابی خارج است و هر شب با این فکر به خواب می رویم که فردا نوبت کدامیک از ماست؟ خدا ما را رحمت کند آدمهای خوبی بودیم! بی آزار چون مورچه، بی خطر چون مورچه ضعیف چون مورچه!